شايان جونشايان جون، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه و 29 روز سن داره
باران جونباران جون، تا این لحظه: 8 سال و 3 ماه و 12 روز سن داره

شایان نی نی

ويژه

مهمون جديد كه به خونه پسرم سر زدي ممنونيم خوشحالمون كردي  از طرف شايان و مامان   ...
27 آذر 1393

اربعين

روز اربعين نذري آقا شايان بود با بابا حميدش رفت همون جايي كه غذا را ميگرفتن و به بابايي در گرفتن نذري ها كمك كرده اين عكس ها را هم بابايي ازش گرفته از اول محرم تا بهش ميگفتيم نذريت كيه مي گفت چييلم يعني همان اربعين ميگفتيم نذريت چيه مي گفت گذا نذريت ماماني قيمه است كه تو ظهر اربعين ميبريم ميديم به عزاداران امام حسين تو هيئت ها قبول باشه عزيز دلم بابات از نذريت عكس نگرفته  اينم عكس ديشب گل پسر فرفري بعد از حمام  ...
24 آذر 1393

21 ماهگي

الهي قربونت برم ماماني كه مرد شدي ماماني 21 ماهگيت مبارك ديگه كم كم داريم به تولدت نزديك ميشيم دارم فكر مي كنم امسال واست چيكار كنم كه خاطره انگيز باشه ديشب با بابايي واست كيك خريديم ميگي تولد مباركي و خوشحال شدي از كادوهايي هم كه بابايي واست خريده بود خيلي خوشت امده بود و با يك ذوقي نگاهشون ميكردي و باهاشون بازي مي كردي و مي گي دوسشون دالم حتما عكساشون ميذارم ميدوني ماماني من تنبل نيستما عكسا توي دوربينن و لب تابم بابا با خودش برده من مشكل دارم واسه ريختنشون روي سيستم سر كارم نميتونم بيارمشون ولي قول ميدم از بابا بخوام زودتر اين كارو واسم بكنه قول به قول خودت مدونه(مردونه)كار ها و حرفهايي كه جديدا ياد گرفتي وقتي ناراحت ميشي مي گي &n...
19 آذر 1393

مادرانه

مامان ميخوام امروز از خودم بگم از خود خودم واسه شايان گلم  خيلي خستم خيلي بايد بدوني مامانت فوق العاده احساساتي است با كوچكتين بي توجهي مي شكنه با كوچكترين كم توجهيت فكر مي كنم مامان خوبي نيستم كه اينجوري شدي اگه رفتيم جايي و موقع برگشت خواستي نياي و گريه كردي دل مامان ميشكنه وقتي رفتي بغل يكي و گفتي به من برو و گريه كردي و اونا موقع برگشت واسه اينكه نياي به من ترجيح بدي دلم ميشكنه از اين دنيا و زمانه دلم گرفته بعضي مواقع فكر مي كنم كه ديگه نرم سر كار و بمونم خونه بعد ميترسم دودلم  فكر مي كنم افسردگي بعد زايمان كه من نگرفتم نكنه الان آمده سراغم  نميدونم كلافه ام ميبيني از نوشتنم هم معلومه قاطي كردم   نميدونم چرا...
6 آذر 1393
1